در آریزونا، من زمان زیادی را در خارج از منزل می گذرانم. من زمان زیادی را در طبیعت می گذرانم تا از همه چیز دور شوم. و در تنسی، بیابان دارد، اما با غرب یکی نیست. افراد بسیار بیشتری هستند. و زمینی که خالی است متعلق به مردم است. بنابراین، من نمی توانم آن را ادامه دهم. احساس کلاستروفوبیک کردم. نداشتن دیدگاهم نسبت به افق برای نگاه کردن، و نداشتن این خروجی هایی که قبلا داشتم، احساس می کردم که بسیار افسرده کننده است. خوشبختانه، شما وارد آنجا می شوید. شما کار خود را انجام دهید. تو نمازت را بخوان شما هر کاری را که نیاز دارید انجام می دهید. و اکنون ما به غرب بازگشته ایم و داریم کار خود را انجام می دهیم.
و ناگهان شما این فیلم چند میلیون دلاری را دریافت می کنید و شماره دو آن هستید. من برای همیشه از آن سپاسگزارم، اما بعد از اینکه همه چیز تمام شد و شما آن را تماشا کردید، کمی غرور وجود دارد، و خوب است. برای خودم و خانوادهام، بدون غرور، مطمئناً برای من لحظهای پر از سر شیر بود.
این یک تجارت دشوار است، موسیقی. به طور خاص، زمانی که شما در یک جعبه سنتی از آنچه در حال حاضر محبوب است قرار نمی گیرید. و به این ترتیب، در جلسات جالبی جلوی برچسب ها می رفتیم و شعله ها خاموش می شد. این اتفاق افتاد. و بنابراین، شما شبها آنجا می نشینید، یا صبح به TJ Maxx می روید، و از خود می پرسید: من با زندگی خود چه کار می کنم؟ آیا کارم درست است؟ احساس می کنم به انجام این کار هدایت شده ام. احساس می کنم برای انجام این کار در این زمین قرار گرفته ام.
مخلوطی از احساسات وجود دارد. قسمتی از من بود که اینطور بود اوه خداروشکر. چون می دانم می توانم در زبان انگلیسی بهتر عمل کنم. اما مقدار کمی نیز وجود دارد، مانند دانگ، این یک جورهایی تمیز بود. الف) برای حفظ زبان، اما ب) فقط به این دلیل که جالب به نظر می رسد.
اگر قرار بود صحنه ای از آواز خواندن خود را در فیلم اضافه کنید، آن را کجا قرار می دادید؟
آیا چیز دیگری هست که بخواهید مردم بدانند؟
پس از اینکه طعب رئیس شد. احساسات خوب زیادی در آنجا جریان داشت. اگر بتوانیم تایمون را بگیریم، میتوانم با گیتار 1700م بنشینم و یک آهنگ بسازم. [Carter, who played Huupi] و هارلان [Kytwayhat, who plays Itsee] در آنجا. من و پسرها و امبر همه در یک هتل اقامت داشتیم، فقط طبقات متفاوت از هم، ساختمان بزرگ قدیمی. زیاد می رفتم تو اتاقشون و برعکس و گیتارها رو می آوردم. ما هر چیزی و هر چیزی را می زدیم، آهنگ های زیادی را که من نوشتم پخش می کردیم. گاهی اوقات آهنگ هایی را که نوشته بودند پخش می کردند. زمان جادویی بود، راهی برای رفع فشار و فراموش کردن مشکلات روز.
آیا در زندگی خود لحظه های پیروزمندانه ای مشابه زمانی که طعب سر شیری را که کشته است به پای قبیله انداخته است؟
اگر کسی می تواند توصیه ای از تاب بپذیرد، لازم نیست برای سرسخت بودن، آدم تند و تیز باشید. شما می توانید مهربان باشید. شما می توانید همسایه خود را دوست داشته باشید. شما می توانید خانواده خود را دوست داشته باشید و همچنان می توانید یک جنگجو باشید. لازم نیست دلت را قطع کنی