کتاب خاطرات بیل راسل هیچ چیز پیشگامانه ای نداشت

به عنوان غلاف فرار از حال عادی قرنطینه ما، آخرین رقص یک مکاشفه بود تعداد کمی از مناظر لذت بخش تر از مایکل جردن هستند که آسمان را با نخ های Carolina Blue می بوسد، یا تماشای او در حال استنشاق پنجمین طناب خود در روز است. اما زمانی که این مستند به عنوان یک موضوع ثبت شده برای آموزش، روشنگری و رونمایی تفسیر شود. بیشتر شبیه ستایش یک میراث بود که قبلا تاسیس شده بود

برخلاف روحیه بی امان جردن، راسل اعتراف می کند که بازی ها را زمانی که نمی تواند همیشه انگیزه ای برای خرج کردن 100 درصد پیدا کند، حذف کرده است. او در مورد تربیت خود در لوئیزیانا و تأثیر شدید پدر، پدربزرگ و مادرش صحبت می‌کند، سپس یک چرخش تند به چپ می‌کشد تا پیچیدگی‌های همیشگی موجودیت او (و نوع بشر)، از سرزنش نابرابری نژادی تا تحمیل دموکراسی را به دقت بررسی کند. کشورهایی که آن را اجرا نمی کنند. باد دوم زندگینامه کمتری است و دفتر خاطرات بازیابی شده، پر از درک متفکرانه یکی پس از دیگری.



منبع

در حالی که این یک مسیر حافظه سرگرم کننده است آخرین رقص فضای کمی برای بازجویی از خود باقی می‌گذارد، به نظر فرصتی از دست رفته است. این همه براق است. بی‌رحمی محاسبه‌شده یک ویژگی شخصیتی جالب است که باید وقتی بهترین بسکتبالیستی هستید که تا به حال زندگی کرده‌اید به رخ بکشید، اما در مورد حوزه‌هایی از زندگی که این ویژگی در آنها صدق نمی‌کند چطور؟ تصور اردن از پدری، ازدواج، مسئولیت مدنی چیست؟ او خود را چگونه مرد می بیند؟ آیا سایه های متفاوتی از منش او وجود دارد؟

اردن یک بار به رایت تامپسون از ESPN گفت: “خیلی زود دچار شکاف شخصیتی شدم. یکی شخصیت عمومی و دیگری خصوصی.” آخرین رقص اولی را پیش بینی کرد، زیرا جردن دقیقاً می خواست مردم آن را ببینند. جردن به جای غوطه ور شدن در اعماق روح و روان خود، به سختی خود تحلیلی را در طول پروژه ای با ردپای فرهنگی آنقدر گسترده ارائه داد که حضور باراک اوباما، جری سینفلد و کارمن الکترا را تضمین کند.

گرچه جردن به دور از خوشایند مردم بیمارگونه بود، او نسخه ای خوش ساخت از خود را به هر کسی که می خواست قطعه ای را بدون توجه به پیشینه اجتماعی یا سیاسی فروخت. او می دانست چگونه خود اسطوره سازی کند. و به دلیل این ذهنیت، ما هرگز نمی دانیم که جردن واقعاً در مورد خودش یا دنیایی که (هنوز) حول او می چرخد، چه فکر می کند.

چند هفته پیش شروع کردم به خواندن کتاب بیل راسل باد دوم: خاطرات یک مرد صاحب نظر. این به من کمک کرد تا دقیقاً آنچه را که آرزو دارم متوجه شوم آخرین رقص بیشتر انجام داده بود. راسل در نویسندگی مشترک باد دوم با برنده جایزه پولیتزر مورخ تیلور برانچ در سال 1979. او 45 ساله بود، یک دهه از حرفه بازی کردن که او را به عنوان بزرگترین برنده در تاریخ ورزش های تیمی حرفه ای تثبیت کرد. اما راسل آنقدرها به موفقیت خود در دادگاه علاقه مند نیست. بسکتبال هر زمان که بخواهد ذهنیت خود را در زمین توضیح دهد، کینه قدیمی خود را بازگو کند، یا تأثیر ظریف و اجتناب ناپذیر شیمی تیم را به دقت بررسی کند، سرش را بالا می گیرد. اما در بیشتر موارد، او ترجیح می‌دهد مکانیسم‌هایی را بررسی کند که او را به کسی که هست تبدیل کرده است. راسل پس از سال‌ها کالیبره کردن تجربیاتی که آن را شکل داده است، به سمت درون می‌چرخد تا دیدگاه خود را منتقل کند. او هر موضوعی را که فکرش را می‌کند-رابطه، نژادپرستی، فلسفه، سیاست، جنسیت، خانواده، پول، عشق، پشیمانی، سلبریتی، مواد مخدر و بسیاری موارد دیگر- با تواضع کافی که به او اجازه می‌دهد اعتراف کند، بررسی می‌کند. پاسخ.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها: