خیلی کوچ نشین بود. او در بالتیمور به دنیا آمد، سپس پدر و مادرش فوت کردند، او با جان آلن به لندن رفت، حدود هفت سال را در آنجا گذراند، سپس به ویرجینیا بازگشت. و بنابراین ما سعی میکردیم به این نتیجه برسیم که «لهجهای که او بیشتر میشنود چه بود؟» و ما فکر می کردیم که ویرجینیا خواهد بود، زیرا او بیشتر سال های شکل گیری خود را در آنجا گذراند. سپس ما کاملاً مشخص شدیم که در مورد نحوه صحبت کردن او کلاس داشته باشیم، که فکر می کردیم برای کسی که در اوایل حالت عملکردی بود مفید است. این به من اجازه داد تا غزلیات چیزی را که پو با آن بازی میکرد به دست بیاورم، اما همچنین به من احساس خاکی بودن و ریشهها را میداد.
می دانم، درست است؟ “ما شما را دوست داریم، اما شاید ببازیم [your arms and legs]”
هیچ نظری ندارم! این چیزی است که من را به یک کالیبر خاص از کارگردان باز کرد، که من از آن بسیار سپاسگزارم. وقتی به شما اجازه همکاری با جوئل و اتان کوئن را میدهید، به شما اجازه میدهد تا افراد خاصی از کار شما آگاه شوند. هنرمند در باستر اسکراگز یک شخصیت منحصر به فرد است، یک شخصیت روح انگیز. او این سخنرانی های بزرگ را اجرا می کند و از طرف دیگر، بسیار غمگین و ساکت است. نمیدانم آیا این محدوده خاصی را ارائه میکند یا نه، اما سعی میکنم به جذابیتم برای کارگردانهای خاص فکر نکنم، زیرا ممکن است به یک امر آگاهانه تبدیل شود.
خندهدار است که اکثر کارهای اخیر شما را میتوانید در نتفلیکس پیدا کنید، جایی که نمیتوانید آمار باکس آفیس فیلمهایتان را ببینید. آیا این که کار شما به یک عدد یا رقم دلاری متصل نباشد، آزادکننده است؟
امیدوارم این بدان معنا نباشد که آنها شما را بدون دست و پا ترجیح می دهند.
اسکات کوپر و گامبیت ملکه اسکات فرانک، مجری برنامه، هر دو از اجرای شما الهام گرفتند باستر اسکراگز**. فکر میکنید چرا شخصیت شما «هنرمند» با این همه کارگردان طنینانداز شد؟ چه چیز خاصی در مورد تیراندازی آن بود؟**
مانند هری پاتر به پایان رسید و شما به تحصیل در رشته تئاتر گرایش پیدا کردید، آیا تا به حال تمایلی وجود داشت که حرفه خود را با دنیل رادکلیف یا اما واتسون یا برخی دیگر از همسالان خود مقایسه کنید؟
اوه، آره آخرین روز قبل از تعطیلات کریسمس بود و من با کریستین بیل و رابرت دووال سر صحنه فیلمبرداری بودم و مجبور شدم راه بروم و بروم، “چطور این اتفاق افتاد؟ من چطور به اینجا رسیدم؟ این دیوانه است.” اون لحظه ها زودگذره من -بعد از گذراندن آن لحظه “آهه”- در بازگشت به کار بسیار خوب هستم. شما آن لحظات را دارید
من فکر میکنم که هست. من همیشه متوجه شدهام که در ثانیهای که سعی میکنم با هر صدایی – مثبت یا منفی – درگیر شوم، همیشه نتیجه معکوس دارد. بنابراین، شنیدن ارقام باکس آفیس من را وحشت زده می کند. این به من انگیزه می دهد که بعد از آن، یا آنچه ممکن است بعد از آن امکان پذیر باشد. من همیشه به نوعی روی کار متمرکز بوده ام: فیلمنامه، نقش چیست، آیا می توانم چیزی به این موضوع ارائه دهم؟ هر چیزی فراتر از آن من تمام تلاشم را می کنم تا آن را کسل کنم.
آیا همیشه سخت است که در مقابل یک بازیگر معتبر تمرکز کنید؟ آیا خودتان را میبینید که میگویید “من در حال انجام یک صحنه دیالوگ با کریستین بیل هستم”؟