چگونه ناروتو به زیون ویلیامسون در سخت ترین سال زندگی حرفه ای خود کمک کرد

آن وقت است که او فندو ناروتو به چیزی توتمیک تر تبدیل شد. او توضیح می دهد: “برای مدتی هیچ کس ناروتو را جدی نگرفت، و سپس او رفت و با او تمرین کرد. [master shinobi] جیرایا به مدت سه سال، درست است؟ و در 16 سالگی برگشت، بزی بود.» خط داستانی ویلیامسون را به یاد سال‌هایی می‌اندازد که او توسط ناپدری‌اش، لی اندرسون، مربیگری می‌کرد. او در نظر می گیرد که اندرسون او را زیر بال خود می گیرد، شاید مهم ترین لحظه زندگی اش باشد.

فشاری که او احساس می کرد هیچ ارتباطی با توانایی های او به عنوان یک بازیکن نداشت. او می گوید: «فکر می کنم فقط نگران دوستان و خانواده ام بودم. «آنها تأثیر آن را بیشتر از من احساس کردند. مردم به گونه‌ای متفاوت با آنها برخورد می‌کنند، سعی می‌کنند چیزهایی را از آنها دریافت کنند… من از آن متنفر بودم.»

ما نمی‌توانیم بدون پرداختن به آخرین سال زندگی حرفه‌ای ویلیامسون، که دست‌کم می‌توان گفت پرتلاطم بوده، بحث کنیم. قبل از شروع فصل 21-22 NBA، ویلیامسون پای خود را شکست، که شدیدترین شکست در یک دوران جوانی که با آسیب دیدگی همراه بود، بود. توانبخشی دشوار بود، و در نهایت مشخص شد که او در طول فصل با هم تیمی هایش در نیواورلئان پلیکانز به زمین نمی رود.

پسرفت جای خود را به یک فاصله آموزشی گسترده می دهد. قهرمان ما کار می کند. از کوه ها بالا می روند. از روی شاخه‌های درختان فشاری روی دست انجام دهید. در یک اتاقک زمان هذلولی تمرین کنید که کل یک سال تمرین را در یک 24 ساعت فشرده می کند. مهمتر از همه، آنها عوض شده بر می گردند. مطمئناً قدرت های جدید باز می شوند، اما دگردیسی داخلی نیز وجود دارد. ایگوها بررسی می شوند. خودباوری جوان می شود. شجاعت به تازگی به معنای عدم وجود ترس نیست، بلکه اراده برای عمل به رغم آن است.

گمانه زنی ها بیداد می کرد: کارشناسان و هواداران به طور یکسان از خود می پرسیدند که آیا او تمایلی به بازی در تیم دارد یا خیر، آیا او اولین بازیکنی در تاریخ NBA خواهد بود که حداکثر یک بازیکن تازه کار را رد می کند، آیا او یکی از مهم ترین شکست ها را ثابت می کند. در تاریخ درفت NBA بیشتر صحبت ها به طرز ناراحت کننده ای روی اندازه او متمرکز بود.



منبع

اندرسون به ویلیامسون گفت که اگر به اندازه کافی سخت کار کند می تواند بازیکن شماره یک کشور باشد. ویلیامسون می‌گوید: «او همیشه به من می‌گفت که حتی اگر هنوز متوجه این موضوع نشده باشم، زمانی فرا خواهد رسید که دنیا مرا ببیند. مدتی متوجه نشدم. همیشه از او می‌پرسیدم که چرا اینقدر به من اطمینان دارد.» با این حال، در نهایت، او به اندازه کافی سخت کار کرد تا غیرقابل انکار باشد: «مطمئناً، من 16 ساله هستم و ناگهان همه توجه ها شروع می شود. یادم می آید فکر می کردم، اوه، این دیوانه است. این دقیقاً زمانی است که برای ناروتو اتفاق افتاده است، و این زمانی است که برای من اتفاق می افتد.


یکی از قابل اعتمادترین کنوانسیون ها داستان سرایی شونن قوس آموزشی است. در سفر هر قهرمان شونن نقطه‌ای پیش می‌آید که در آن با دشمنی (یا آیین عبور) مواجه می‌شوند که هنوز قادر به پیشی گرفتن از آن نیستند. این اغلب یک مشکل عملی است – آنها باید سطح جدیدی را به قدرت خود باز کنند – اما، مهمتر از همه، همیشه یک جریان پنهان احساسی در آن وجود دارد. این هرگز فقط این نیست که آنها یک جوتسوی پیچیده را تسلط نداشته باشند یا نتوانند به سطح بعدی Super Saiyan خود برسند. این است که آن چیزها نمادی از دشمن واقعی هستند: ترس، یا با یک نفس متورم، یا کمبود خودباوری.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها: