چیزی که باتیستا بیش از هر چیز میل دارد، فرصتی برای همکاری نزدیکتر با دنیس ویلنوو، نویسنده کانادایی است که او را رهبری کرده است. بلید رانر 2049 و هر دو تپه فیلم های. “اگر می توانستم شماره یک باشم [on the callsheet] با دنیس، من این کار را به صورت رایگان انجام می دهم. فکر میکنم اینگونه میتوانستم بفهمم چقدر میتوانم خوب باشم. او بهترین ها را در من به نمایش می گذارد. او من را در نور دیگری می بیند، مجری را می بیند که من می خواهم باشم. شاید اینگونه معما را حل کنم.»
آن شب در بوداپست کمی شبیه تمام حرفه باتیستا به صورت مینیاتوری است: اضطراب فلج کننده که باعث موفقیت وحشی می شود، دست کم گرفتن اولیه جای خود را به تحسین عمیق می دهد. حتی در حال حاضر، او تمرکز لیزری بر تسلط بر هنر خود دارد، نه اینکه برند خود را درخشان کند. “راستش را بخواهید، من می توانم به لعنتی بپردازم [about being a movie star]او می گوید. من زندگی پر زرق و برق بزرگی ندارم. من اینجا در تامپا زندگی می کنم. من به نورافکن اهمیت نمی دهم، به شهرت اهمیت نمی دهم. من فقط می خواهم بازیگر بهتری باشم. من از همسالانم احترام می خواهم. من نیازی به تمجید ندارم – واقعاً نیازی ندارم، مرد. این در مورد تجربه است، در مورد دانستن اینکه من کاری را انجام داده ام.”
با همه حساب ها، باتیستا کاملاً آن را خرد کرد. شیلامان می گوید: «این یک چیز وحیانی است. “این ناهنجاری یک فرد که شبیه آن است و می تواند در آن سطح عمل کند.” ریان جانسون، کارگردان Bautista در پیاز شیشه ای، بر این باور است که او برای ارتفاعات بلندتری مقدر شده است. او میگوید: «من به همه دوستان فیلمسازم میگویم که یک نفر قرار است نقش اصلی دراماتیک واقعی را در یک فیلم به دیو بدهد و آنها مانند یک نابغه به نظر میرسند.»
باتیستا می داند که برای رسیدن به سطح بعدی باید چه کاری انجام دهد. با خداحافظی با درکس، نقشی که به او حرفه ای داد، پس از نه سال، شش فیلم و یک ویژه تعطیلات شروع می شود. من از درکس بسیار سپاسگزارم. من او را دوست دارم،» او می گوید. اما یک آرامش وجود دارد [that it’s over]. همه چیز خوشایند نبود بازی در آن نقش سخت بود. روند آرایش داشت مرا شکست می داد. و من فقط نمیدانم که آیا میخواهم درکس میراث من باشد یا خیر، این یک اجرای احمقانه است و من میخواهم کارهای دراماتیکتری انجام دهم.»
باتیستا میگوید: «این احساس سورئال بود. او و باردم در هنگام ساختن اولین فیلم با هم آشنا شده بودند تپهو حتی برای تبلیغ آن با هم مطبوعاتی انجام داده بود، اما باتیستا اصرار دارد که او پیاز شیشه ای غربالگری یک ارتباط واقعی بین آنها ایجاد کرد. او می گوید: «این اولین باری بود که او واقعاً مرا در آغوش گرفت. گفتگوهای ما بعد از آن متفاوت بود. که برای من همه چیز را لعنت میکرد.»