هریسون فورد میگوید: «ما هر دو دوست نداریم آنقدر که دوست داریم در مورد بازیگری صحبت کنیم تا آن را انجام دهیم. او یکی از آن آدمهایی است که میآید و این کار را میکند.»
روی صفحه کامپیوتر من، موهای کن-بلند او با کلاهی پوشانده شده است که شرکت تجهیزات ساخت و ساز کاترپیلار را تبلیغ می کند. پانل های چوبی پشت سر او وجود دارد و نور خورشید از جایی که من نمی بینم جلوی او می آید. یکشنبه است و گاسلینگ در حال نقاهت از دیروز، تولد یکی از دخترانش است. گاسلینگ می گوید: “فکر می کنم بیش از 30 پیتزا و بیش از 40 نوشیدنی اسپرسو درست کردم.” “و از آنجایی که پدر ناتنی من رومی است، فکر می کنم همه این موارد ممکن است من را برای درخواست شهروندی ایتالیایی من در یک راستا قرار دهد.”
“من دارم یک گاسلینگ چند هفته بعد می گوید: پشیمانی قطار کوچک. فکر میکنم فقط ماهیت نوستالژیک آن و حرکت تکاندهنده هیپنوتیزم باعث شد بیشتر از آنچه در نظر داشتم به فکر کردن و خود اسطورهسازی بپردازم.»
مکث می کند. “به چه چیز دیگری فکر می کردم؟” و سپس به یاد می آورد.
از گاسلینگ می پرسم که چرا بار اول، با توجه به اینکه چقدر این احساس خوب و واقعی است، این را نگفت.
«فکر میکنم درباره ساختمانهای متروکه و کپسولهای زمان و برخی مزخرفات از این قبیل صحبت میکردم. فکر میکنم بین دو پسری که پدرشان در قطار هستند خوب است. اما اگر آن چیزها را در گیومه روی مردی با گردگیر صورتی با پیراهنی پاره قرار دهید، سوزن روی دستگاه مزخرف شروع به پاره شدن میکند.»
گاسلینگ میگوید: «وقتی از من در مورد ایوا و بچهها پرسیدی، فکر میکنم گفتم، تا زمانی که او به من گفت باردار است، به بچهها فکر نکردم. این واقعا درست نیست. من نمی خواستم بیش از حد به اشتراک بگذارم، اما اکنون نیز نمی خواهم نادرست معرفی کنم. منظورم این است که درست است که قبل از آشنایی با او به بچهها فکر نمیکردم، اما بعد از آشنایی با اوا، متوجه شدم که نمیخواهم بدون او بچهدار شوم. و لحظاتی بود مکان آن سوی کاج ها جایی که ما تظاهر به یک خانواده می کردیم و من واقعاً نمی خواستم دیگر تظاهر کند. فهمیدم که این زندگی ای است که من واقعاً خوش شانس خواهم بود.»