رازهای راس گی برای داشتن زندگی شادتر

بنابراین یکی از چیزهایی که بسیار واضح است این است که زمان، مکان، منابع و غیره، ظرفیت فرد را برای لذت بیشتر می‌کند. اگر وقت داری که بنشینی و به پرنده ای که با درخت در حال آب خوردن است نگاه کنی، بر خلاف فرار از آن شغل به شغل دومت، در تمام مدت نگران این باشی که باید به وقت دکتر هم برسی… وقتی به این فکر می کنم چیزهایی که مردم من هر روز با آن سر و کار داشتند، به گونه ای که من نمی کنم [have to]چون وضعیت اقتصادی من کاملاً متفاوت از آنهاست، فقط فکر می کنم چقدر طاقت فرسا بود. اگر این را می دانیم، وظیفه ماست که سعی کنیم منابع را به اندازه کافی توزیع و به اشتراک بگذاریم تا همگی بتوانیم لذت را به اشتراک بگذاریم.

به نظر شما چه رابطه ای بین شادی و لذت وجود دارد؟

در یکی از مقالات کتاب، غم را «متابولیزاسیون تغییر» می نامید. به نظر می‌رسد پس از همه‌گیری، ما باید در جامعه سوگواری‌های زیادی انجام دهیم، درباره اینکه اوضاع چگونه تغییر کرده است، و ما مکان‌های عمومی زیادی برای این عزاداری نداریم. من متوجه شده ام که آیا این همه پرخاشگری در جامعه از آنجا ناشی می شود؟

من در حال انجام این کار هستم. یکی دیگه دارم کتاب دلخوشی ها بیرون آمدن، و یکی از کارهایی که من سعی می کنم انجام دهم این است که ویژگی های این دو چیز را بیان کنم. یکی از چیزهایی که من به آن توجه می کنم: در بزرگ شدن، به نوعی از هم گسیخته و استرس داشتیم. من هرگز مادرم را فردی خوشحال صدا نمی کردم. حالا بخشی از غم این است که شوهرش مرده است. اما بیمه عمر خوبی داشت. بسیاری از نگرانی هایی که او در بیشتر دوران بزرگسالی خود داشت از بین رفته اند، زیرا صورت حساب های او پرداخت می شود. او نگران اخراج شدن نیست. او نگران قبض های پزشکی نیست. و او واقعاً همیشه خوشحال است. مادرم اهل مینه‌سوتا است و همیشه می‌گوید: «اوه پسر». ما در حال رانندگی به جایی هستیم، او یک آهو را می بیند. “اوه پسر، اوه پسر، اوه پسر.” چیزی که فقط کار او نبود.

از نظر تهاجم اجتماعی یا چیزی شبیه این به آن فکر نکرده بودم. اما برای دنبال کردن این موضوع، در آن مقاله، من در مورد مردانگی فکر می کنم. یکی از ویژگی های تربیت مرد بودن این است که وانمود کنید که غیرقابل حرکت هستید. شما غصه نمی خورید، صدمه نمی بینید و دل شکسته نمی شوید. به نظر من نتیجه آن دقیقاً همان چیزی است که شما می گویید. اگر ما غصه بخوریم، و راه هایی برای سوگواری با هم داشته باشیم، بیشتر تمایل داریم که بفهمیم چقدر به یکدیگر پیوسته ایم. غم و اندوه وحشتناک است زیرا نشانه ای از ارتباط ما با یکدیگر است. اگر شروع به غصه خوردن کردید، یکی از نگرانی ها این است که دارم غصه میخورم من برای همیشه به عزاداران می پیوندم. من برای همیشه با مردم ارتباط خواهم داشت. من دیگر آن چیزی خودمختار، خودمختار و صاحب اختیار نخواهم بود که همیشه فکر می‌کردم همان چیزی است که باید تلاش کنم. بازگشت به Pema Chödrön، بی اساس است. زمینه ای که برای خودم تصور کرده ام این است که متمایز هستم و انواع داستان ها را می سازم تا تصور کنم از تک تک چیزها جدا هستم. برای خلاص شدن از شر آن، انگار زمین افتاده است. اگر دیگر منهای کوچک گسسته نباشیم، روی چه چیزی راه می رویم؟



منبع


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها: