دیوید سوئنسون با یوگا مانند دارو رفتار می کند

یوگا در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 در حال افزایش بود، اما هیچ چیز مثل الان نبود. این بیشتر یک جستجوی معنوی بود، زیرا افرادی که این کار را انجام دادند، هیپی های بیبی بوم بودند. وقتی بزرگ می‌شدم، یک علامت سوال بزرگ وجود داشت، زیرا مردم نمی‌خواستند آن‌طور که والدینشان داشتند زندگی کنند، مانند آنچه که توسط خانواده‌های عالی در آن برنامه‌های تلویزیونی دهه 50 نشان داده می‌شد. بنابراین هیپی ها شروع به انجام یوگا و مواد مخدر کردند و به هند سفر کردند و بیتل ها شعار دادند و به هند رفتند و همه این چیزها در حال نفوذ بود.

یوگا در دهه 70 چه تفاوتی با الان داشت؟

به نظر شما از چه زمانی یوگا محبوبیت بیشتری پیدا کرد؟

گفتیم: “ما فقط نفس می کشیم، افسر!”

تا دهه 80 و 90 بود. قبلاً فقط حاشیه های جامعه بود، هیپی ها به دنبال معنای زندگی بودند، اما در دهه 80 چیزی تغییر کرد. مصاحبه ای با جونی میچل وجود داشت که در آن او چیزی شبیه به این را گفت در دهه 60 نسل من می خواست دنیا را تغییر دهد، حالا ما فقط می خواهیم ثروتمند شویم. مردم می‌خواستند تناسب اندام و سبکی داشته باشند و سپس وارد کارهایی مانند دویدن و ایروبیک و جین فوندا و موهای بزرگ شدند. بعد به نظر من اتفاقی که افتاد در دهه 90 بود، نسل من متوجه شد خوب: ما همه چیزهای مادی را داریم، ماشین، خانه، اما چیزی از نظر معنوی کم است، و بازگشتی به دهه 60 و یوگا وجود داشت. در همین زمان چیزی به وجود آمد به نام «یوگای قدرتی» که دو تن از دوستانم، تمرین‌کنندگان آشتانگا، به طور همزمان، به طور جداگانه، در سواحل مختلف، جایی که مردم هر دو را می‌خواستند، به وجود آمد: من می‌خواهم تناسب اندام داشته باشم، اما چیزی می‌خواهم. معنوی یا فلسفی، چیزی عمیق تر از انجام ورزش های هوازی.



منبع

آنها گفتند: “همسایه ها زنگ زدند و گفتند که شما یک نوع شیطان پرستی انجام می دهید.” زیرا ما پسرهای هیپی کم پوش زیر درخت بودیم. پس این محیط بود.

از چه زمانی تدریس یوگا را شروع کردید؟

بنابراین این کلمه یوگا در اطراف بود و ما این کتاب ها را پیدا کردیم. کالیفرنیا بیشتر از تگزاس برای یوگا طنین‌اندازی داشت، و آنجا بود که من در نهایت متوجه شدم این سیستم یوگا که امروز هم با آن درگیر هستم به نام آشتانگا یوگا. اما در ابتدا فقط آن کتاب ها بود. نه آتلیه یوگا بود، نه لباس یوگا، نه تشک یوگا. هیچ چی. شما فقط یک کتاب و میل به انجام آن داشتید. تشک یوگا ما ملحفه یا حوله ساحلی بود. یا شلوار کاراته می پوشیدیم چون زیبا و گشاد بودند یا لباس شنای اسپیدو. (خوشبختانه Speedo در دنیای یوگا رفته است.) اما خیلی ساده بود، فقط یک کتاب گرفتید و تمرین کردید. واقعاً معلمی وجود نداشت. کل این صنعت وجود نداشت. من کمی شبیه پیرمردی هستم که داستان می گوید، اما این حقیقت دارد.

همه جور شغل داشتم کار ساخت و ساز کردم، ماشین هوندا فروختم. در حین تمرین یوگا هر کاری برای پرداخت هزینه زندگی انجام دادم. من هرگز واقعاً نمی خواستم معلم شوم، اما بعد شما در حال تمرین هستید و یکی می گوید “چه کار می کنی؟” و سپس به آنها آموزش می دهید، بنابراین معلم می شوید.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها: