کاری که من بیشتر از همه می خواستم انجام دهم این بود که به سرعت هر چه زودتر به سراغ او رفتم. چندین ساعت فیلمی از من در حال گپ زدن به نام “Nice Guy James Marsden” بود، بنابراین می خواستم به سمت او بدوم، در چشمانش نگاه کنم و بگویم “هی، متاسفم و این همه چیز نیست”. جعلی بود. دوستی ها، ارتباطی که داشتیم، خنده هایی که با هم داشتیم، همه اینها واقعی بود. ما این مرد را دوست داریم، همه ما در طول این فرآیند عاشق او شدیم. کمی بعد داشتم او را چک می کردم و فقط با او تماس می گرفتم تا بدانم آنجا هستم و او واقعاً چیز عمیقی گفت. وقتی کسی گفت: “وقتی این همه چیز دیوانه کننده در حال رخ دادن بود، فکر نمی کردی جعلی باشد؟” او گفت: «این تصور که من در دنیایی زندگی می کنم که کاملاً ساختگی و ساختگی است، که همه شما بازیگر هستید و برای سه هفته این یک محاکمه ساختگی بود؟ این خیلی مضحک تر است.»
واضح است که میدانستید وارد چه چیزی میشوید، اما باید سخت باشد که خودتان را برای کسی نامطلوب نشان دهید. در یک نقطه جشن تولد را به زباله دانی می اندازید و در نقطه ای دیگر توالت رونالد را مسدود می کنید. چگونه آن لحظات بزرگ و دلخراش را پشت سر گذاشتید؟
وقتی همه چیز تمام شد، آیا باید رونالد را متقاعد می کردی که در واقع همان جیمز مارسدن نبودی که سه هفته قبل بودی؟
این داستان در ابتدا ادامه داشت GQ بریتانیا با عنوان جیمز مارسدن در مورد بازی در نسخهای از خودش در Jury Duty: «کاش میتوانستم به شما بگویم که از آن لذت نمیبرم»
آره به این فکر کردم من به نوعی از تجربه استفاده کردم زیرا او کسی است که من بیشتر با او اشتباه می کنم. احتمالاً اکنون دیگر نه، زیرا زمانی برگشته بود که کریس این سوپراستار غول پیکر نبود و ما هر دو بالا می رفتیم و می آمدیم و، حدس می زنم، قابل تعویض بودیم. میگفتم: «این جیمز ماردن از چه کسی عصبانیتر است که نقشی را به او از دست بدهد؟»
دوستان من توییت هایی از مردم برای من ارسال می کنند که می گویند “او کریس واقعی هالیوود است.” فکر می کنم انرژی کریس است.
مشکل بود. سخت ترین لحظات، بزرگترین نوسانات بود. به معنای واقعی کلمه در مورد ورق زدن کیک نوشته بود که آن مهمانی را نابود می کنم. مثلاً هر بادکنکی را بیرون میزدم و به سمت مردم کیک میزدم. اما به محض اینکه کیک را برگرداندم، دیدم رونالد سرش را از گوشه چشمم آویزان کرده بود و قلبم را شکست، بنابراین مجبور شدم همانجا توقف کنم. من آن را در خودم نداشتم. و در توالتش زباله ای می گیرد، [both of those scenes] زمانی که فیلمنامه ها را خواندم خنده دارترین لحظات بود، اما زمانی که مجبور شدم واقعاً آن را انجام دهم، فکر می کردم “مطمئن نیستم که بتوانم این کار را انجام دهم.” وقتی در روز آنجا هستید، مثل این است که “مطمئن نیستم که بتوانم به رونالد بگویم که سعی کردم ادرار کنم، اما قبلاً یک توری عظیم در آنجا وجود داشت.” لحظاتی بود که من را ترساند.
من شنبه شب در یک جشن تولد بودم و او چنین گفت: «شنیدهام که در یک وظیفه هیئت منصفه قسمت، من از طریق دیالوگ شما ظاهر می شوم.» من مدتی است که او را می شناسم و ما به عنوان بهترین همسر نیستیم، اما هر وقت همدیگر را می بینیم یک جورهایی می خندیم و همدیگر را در آغوش می گیریم زیرا این نوع دشمن بازیگوش در حال وقوع است.